چشمم کنار پنجرهها ايستاده است
گويا در انتظار شما ايستاده است
من آن غريبهام که بدون تو سالهاست
همچون مترسکي همه جا ايستاده است
يا آن درخت کهنه که در بارش تبر
هي زخم خورده و سرپا ايستاده است
نه، من ستارهام که نفهميده سالها
بر پايه خيال چرا ايستاده است
غافل ز موريانه، سليمانِ عمرِ من
تنها به اتکاي عصا ايستاده است
من آن جنازهايست که افتاده زير خاک
اما به احترام شما ايستاده است
(شاعر:ميلاد عرفانپور)
www.hoseinebneali.lxb.ir