loading...
خــــــــــبر چــــــــــین
آخرین ارسال های انجمن
جمشید سعید زاده بازدید : 552 چهارشنبه 30 بهمن 1392 نظرات (0)

روزی است مثل روزهای دیگر. هشتصد شهید را مردم تشییع کرده و بردوش می برند تا محل معراج شهدای تهران. سخنرانی می شود. سینه زنی، مداحی و خداحافظ. من نمی روم. طبق روال همیشگی می مانم تا سوژه شکار کنم. زمزمه ای میان بچه های معراج است. می گویند: سه تا از شهدا گوشتی هستند ... بدن شان سالم است ...
جا می خورم. خیلی جالب است پس از سیزده سال، بدن سالم باشد. می روم سراغ شان. سراغ حاجی بیرقی مسئول معراج شهدا؛ قبول نمی کند که عکس بگیرم. سراغ همه می روم. سید حسینی، رنگین و هر کس که می شناسم. نمی شود. آخرش حاجی بیرقی می گوید:
حالا برو تا بعدا ببینم چی می شه ...


جهت زیارت عکسها لطفا" به ادامه مطلب بروید



*
چه قدر سخت بود. به هردری زدم، نمی شد. عجیب به سرم افتاده بود بروم تفحص. به هر کسی می گفتم، سریع بهانه می تراشید. نه سابقه جبهه برای شان اهمیت داشت و نه خبرنگاری. دست آخر دوستی و رفاقت و در یک کلام پارتی بازی، کار خودش را کرد و رفتم. محمد شهبازی و سید احمد میرطاهری واسطه شدند تا بروم و چشمم بیفتد به فکه و شهدا.
*
ساعت از یک نیمه شب گذشته است. ساک دوربین را می اندازم دوشم. پسرکوچکم سعید که هنوز بیدار است، بهانه می گیرد. می گویم:
- می رم معراج شهدا عکس بگیرم.
می گوید: تو که صبح اون جا بودی، دیگه این وقت شب از چی می خوای عکس بگیری؟!
ولی می روم. خیابان ها خلوت است و سکوت حکم فرما. گاز موتور را می گیرم. ذکریات ومراثی ای را که درذهن دارم، با خود زمزمه می کنم. همه اش فکر این هستم که با چه صحنه ای روبه رو خواهم شد. چه گونه بدن شان سالم مانده. چه سرّی در میان است؟ در همین افکار غوطه ورم که یکی دوبار نزدیک است تصادف کنم.

پیکر سالم شهیدی بعد از 13 سال (عکس +18)


می رسم به کوچه محل معراج شهدا. سربازی در را باز می کند و داخل می شوم. کامیون ها روشن هستند و منتظر تا شهدا را داخل شان بگذارند. هرکدام متعلق به یک شهر و شهرستان هستند. سراغ حاجی بیرقی را که می گیرم پیدایش می کنم. در حیاط پشت دارد ترتیب قرارگرفتن شهدا را درکامیون وارسی می کند. خیلی دقت دارد تا اشتباهی صورت نگیرد. جلو می روم و خسته نباشید و سلام و علیک. تعجب می کند. چشمش که به ساک دوربین عکاسی روی دوشم می افتد، با خنده ای که انبوه خستگی کار چندروزه اخیر از آن سرازیر است، می گوید:
- این وقت شبم ول نمی کنی خبرنگار؟ مگه تو خونه و زندگی نداری؟
- خودتون گفتین که بعدا بیام. حالا هم اومدم ...
با تعجب می گوید:
- برای چی؟
تا می گویم آمده ام تا از آن شهدا عکس بگیرم، خنده ای می کند و می گوید:
- وقت گیر آوردی ها. مگه روز خدا رو ازت گرفتن؟
و نمی شود.
سرشان بدجوری شلوغ است.حق هم دارند. اصرارهایم ثمری نمی بخشد، ناکام و شکست خورده برمی گردم خانه. خیلی حالم گرفته می شود. بغض گلویم را می خراشد که نکند نتوانم آنها را ببینم. می گویند دوتای آنها پلاک ندارند، فقط چهره شان مشخص است. هرکس می تواند باشد. هاتفف بوجاریان، طوقانی، دائم الحضور یا ...
*
چه قدر سخت بود و عذاب آور. چشم ها زُل زده بودند به محلی که پاکت بیل مکانیکی فرود می آمد. همه را هیجان و اضطراب فراگرفته بود. هرکس می خواست اولین نفری باشد که بدن شهید را می بیند. لب ها می جنبیدند. همه ذکر می گفتند. صلوات بازارش در فکّه گرم بود. پرچم سه رنگ جمهوری اسلامی، بر سنگر دیده بانی پاسگاه30 فکه در احتزاز بود. خورشید دیگر داشت درپشت تپه ها فرومی رفت. سرخِ سرخ شده بود. هربار بیل مکانیکی زمین را می کند، با خود می گفتم:
حالا کدام شهید را با چه چهره و مشخصاتی پیدا خواهیم کرد؟
ولی نشد. وقتی سوار ماشین شدیم که برگردیم، دیگر هوا تاریک بود. کسی جز ما، در راه نبود. جاده شنی را زیرپا گذاشتیم تا دوباره فردا صبح به امید خدا، همین راه را باز گردیم.
*
دو روزی از وعده ای که حاجی بیرقی داده، می گذرد. هرچه اصرار می کنم، ثمری نمی بخشد. هزار صلوت نذر می کنم. و این آخرین سلاح درماندگی ام است.
صبح است و یک راست از سرکار آمده ام معراج شهدا. همه هستند. سیداحمد حسینی را می کشم یک گوشه و می گویم:
- پدرآمرزیده بگم جدّت چی کارت کنه؟ مگه خودت نگفتی بعدا؟
می خندد و می گوید:
- من که به کسی قول ندادم!
رنگین هم می اندازد گردن حاج بیرقی و می گوید:
- هر چی که حاجی بگه.
آقای آشنا هم که دیگر هیچ؛ تا حاجی بیرقی نگوید اصلا نمی خندد! بدجوری حالم گرفته می شود. دست از پا درازتر می خواهم برگردم. دو سه روز دیگر تاسوعا و عاشوراست.
می گویند یکی از آنها را می خواهند روز عاشورا تشییع و دفن کنند. اگر او را نبینم، خیلی بد می شود. حتما باید او را ببینم.
*
آفتاب بهاری در فکه با گرمای تابستانی می تابید. عرقِ صورت ها با چفیه پاک می شد. کنار سیداحمد میرطاهری ایستاده بودم. علی آقا محمودوند - همان گونه که بچه ها صدایش می زنند - پشت بیل مکانیکی نشسته بود و کار می کرد. بر روی بازوی بیل، این شعر با خطی زیبا نوشته شده بود:
گُلی گم کرده ام می جویم او را به هر گُل می رسم می بویم او را
اگر جویم گلم را در بیابان به آب دیدگان می شویم او را
هربار پاکت بیل میان گُل های کوچک سفید و زرد در سینه سخت زمین فرومی رفت، این شعر را با خود زمزمه می کردم.
چشم هایم گرد شده بود به زیر پاکت بیل. در همان حال با آقاسید حرف می زدم. از خاطراتش می گفت ... ناگهان سیاهی پوتینی مرا واداشت تا فریاد بزنم:
- علی آقا نگه دار ... علی آقا نگه دار ...
به محض این که بیل از حرکت بازایستاد، پریدم وسط چاله. خودش بود، شهید. ذکر صلوات فراگیر شد. آن قدر که نگهبان پاسگاه30 در برجک نگهبانی، سرک کشید تا ببیند چه پیدا کرده ایم.
آرام و با احتیاط فراوان، پنداری ارزش مندترین چیز را یافته اند، خاک ها را با ملایمت تمام کنار زدند. آرام و بدون این که ضربه ای به استخوان ها و اسکلت بدن شهید وارد شود. چه قدر احساس دل سوزی! انگار بدن انسان زنده ای را از زیرخاک بیرون می آورند. به شایعات و چرت و پرت هایی که در شهر و حتی بین بچه های خودی رواج داشت، نمی آمد. باید دید تا فهمید.
جمجمه شهید که پیدا شد، همه صلوات فرستادند. آخرش چشمم به جمال آن شهیدی که هرلحظه منتظر آمدنش بودم، روشن شد.
*
گلعلی بابایی هم آمد به معراج. دست آخر او را پُرمی کنم تا به حاجی بیرقی بند کند. حاجی می گوید:
- روز تاسوعا بیایید برای دیدن و عکس گرفتن.
ساعت شش یا هفت است دیگر آفتاب می خواهد وداع کند. خیلی حالم گرفته می شود. سه چهار روز است می آیم و می روم، ولی سعی می کنم از پا نیفتم. اگر قرار باشد در تهران این گونه زود ناکام و ناامید شوم، پس بچه هایی که یک هفته یا ده روز تمام زمین و زمان فکه را می کاوند بلکه یک شهید پیدا کنند، باید چه کنند؟

دیگر واقعا ناامید شده ام. آخرش حاج بیرقی راضی می شود و به آشنا می گوید:
اینارو ببر سالن و فقط آن دوتا شهید رو نشون شون بده. بذار اینم عکس بگیره.
کلی خوشحال می شوم. باورش برایم مشکل است. داخل سالن می شویم. سر از پا نمی شناسم. آشنا جلوتر می رود و درِ سردخانه را باز می کند. وقتی علت در سردخانه گذاشتن آنها را می پرسم، جواب می گیرم:
- از بس بچه ها می آیند اینها را نگاه کنند، در سردخانه پنهان شان کرده ایم.
دوتابوت کوچک شاید هرکدام به طول یک متر، از سردخانه خارج می شوند. در ندارند، فقط روی شان پرچم انداخته اند. با ذکر صلوات جلو می روم. گلعلی بابایی هم فقط ذکر می گوید. پرچم را آرام و با احترام خاص کنار می زنم. الله اکبر!

پیکر سالم شهیدی بعد از 13 سال (عکس +18)


چهره ای به روشنی خورشید مقابل دیدگانم ظاهر می شود. چه قدر زیباست. هرچه بخواهم بگویم، خود تصویر می گوید. یک لحظه احساس می کنم تابلوی نقاشی ای جلویم پرده برداری می شود! گیج و مبهوت می شوم. مقابلش زانو می زنم. جلوتر می روم. گلعلی بابایی می گوید:
- مگه نمی خوای عکس بگیری؟
یادم می اندازد! سریع دوربین را آماده می کنم. از پشت ویزور دوربین هم می شود حال کرد!
هر چه صورت را در چشم دوربین قرار می دهم، راضی نمی شوم و شاید او هم راضی نیست. هر دفعه دکمه شاتر را می زنم، قدمی جلوتر می روم. و بازعکس دیگر.
*
محل کشف بدن را کاملا وارسی نمودیم. خاک های منطقه را با سَرَند جست وجو کردیم؛ ولی از پلاک شهید هیچ خبری نشد. سرانجام وقتی ناامید از یافتن پلاک خواستیم به مقر برگردیم، سید میرطاهری درحالی که شهید را داخل کیسه ای پارچه ای سفید بردوش می کشید، رو به محل کشف، ادای برنامه های روایت فتح را درآورد و آوینی وار گفت:
- ای شهید، تو خود نخواستی پلاکت را به ما نشان دهی و خودت را به ما بشناسانی، اما چه باک. هر چه خودت می خواهی ..!
*
حاجی بیرقی می گوید:
- این دو شهید پلاک ندارند و فعلا مجهول الهویه هستند؛ مگر این که خانواده های شان از روی چهره آنان را بشناسند. ولی آن یکی "عبدالله علایی کاشانی"، پلاک دارد. آن هم پلاکی که پوسیده و نصفه نیمه است و خیلی سخت توانستیم او را شناسایی کنیم.

پیکر سالم شهیدی بعد از 13 سال (عکس +18)


گلعلی پرچم روی آن یکی را نیز کنار می زند. این چهره اش کامل تر است. نیمه بالایی بدن و یک دستش هم وجود دارد. حال اینها چه گونه مانده اند؟ الله اعلم.
ولی آن چهره چیز دیگری است. آرام صورت را برمی دارم. همه بدن اسکلت و استخوان شده اند و قسمت پشت سر، به طور کامل بر اثر ترکش خمپاره از بین رفته است. فقط جلوی صورت مانده است با چشمان، لبان و سیمای زیبا.
عکس پشت عکس. سیر نمی شوم. رویش را می بوسم. محاسن نرم و مژه ها برجای خود قراردارند. دستی برپیشانی و ابروهایش می کشم. سرگرم او هستم. سربازها می روند .فقط من می مانم و گلعلی بابایی. کلی صفا می کنیم. سعی می کنم از هر زاویه ای عکس بگیریم.
نیم ساعتی که می گذرد، آشنا می آید و می گوید:
- کارتون تموم نشد؟ بازم می خوای عکس بگیری؟
و من که نگاهم پشت دوربین است، فقط تبسمی تحویلش می دهم. بار دیگر پرچم را کنار می زنم و نگاهی و بوسه ای دیگر. هردو را می گذارند داخل سردخانه. می خواهیم برویم که حاجی بیرقی وارد سالن می شود. رو می کند به آشنا و می گوید:
- پیکر شهید علایی رو هم بیارید باز کنید.
جا می خورم. تابوت را که روی سه تابوت دیگر است، می آورند وسط سالن. پرچم را از روی آن می کشند. همه می نشینند. انگشت ها را می گذارند روی تابوت و ... فاتحه.

درِ تابوت باز می شود. بدنی به درازای کامل یک انسان، داخل آن قرار دارد. کفن را بیرون می آورند و روی زمین می گذارند. باز که می کنند، مات می مانم. بدنی کامل مقابلم دراز کشیده است. نیمه سالم. می گویند هر سه تای اینها را در منطقه طلائیه، همان جایی که زمستان سال 62 آتش و خون بود، یافته اند. حاجی می گوید:
- هنگامی که بچه ها پیکر شهید عبدالله علایی کاشانی رو پیدا می کنند، هنگام درآوردن از خاک، بیل به گردن او اصابت می کند و پنج - شش قطره خون از محل زخم بیرون می زند. قبل از این که درمورد چگونگی پیکر شهید به خانواده اش چیزی بگیم، چندتایی از بچه های سپاه رفتند خونه شون و از مادرش درباره حال و هوای معنوی عبدالله سوال کردند. او گفته بود هیچ وقت غسل جمعه اش ترک نمی شد، خیلی مقیّد بود به خواندن زیارت عاشورا و مدام به زیارت حضرت عبدالعظیم (ع) می رفت.

نمی دانم چه بگویم. سریع زانو بر زمین می گذارم و برگردنش که خاک روی آن را فراگرفته، بوسه می زنم. چند عکس که می اندازم، فیلم تمام می شود. بدن را داخل پارچه ای سفید می گذارند و با یک صلوات به محل قبلی منتقل می کنند.

پیکر سالم شهیدی بعد از 13 سال (عکس +18)

خیلی عجولانه از حاجی بیرقیف آشنا، سیداحمد حسینی، رنگین و همه بچه های معراج شهدا تشکر می کنم. با گلعلی خداحافظی می کنم و سریع می روم به عکاسی در میدان فردوسی تا هرچه زودتر عکس هارا ظاهر کنم. خیلی اضطراب دارم که نکند عکس ها خراب شده باشند. نکند نور کافی نبوده باشد، نکند ...
و چندتایی از آن عکس ها می شوند این که می بینید.
با تشکر از:تکناز
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
به نام خدا ساخت لوگوی رایگان برای سایت گیم آریا , ساخت کد لوگو , ساخت لوگو , ساخت لگوی رایگان , ساخت لوگوی رایگان جهت وبلاگ و وبسایتها , خبرچین سازنده لوگوی رایگان , سازنده رایگان لوگو و بنر , لگوی ٓجانی , لگوی دلخواه شما بدون هزینه , لگوساز صلواتی , خبر چین لگو و بنر ساز صلواتی , عکس از شما لگو از ٓا , طرح از شما بنر از ما , خبرچین لگو ساز کاملا" رایگان , تو اینترنت دنبال چی هستی؟
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • لینک دوستان
  • قیمت هتل های تهران
  • موزیک جدید 2015
  • مارشال ادد
  • نوفانwww.9fun.irدات آی آر
  • پدر و پسر
  • شهــــدای شهر ورزنـــه
  • خرید اینترنتی ارزان و آسان
  • سیستم ارسال نظر گروهی رایگان(رباط بلاگ)
  • فروشگاه اینترنتی رایان سیستم
  • سایت تفریحی و سرگرمی پیشکسوت
  • جوکستان و طنز (جدیدترین و بهترین جوک ها و مطالب طنز)
  • بنر و لوگو ساز رایگان
  • ســـــــایـــــــت خــــــــــبر چــــــ
  • مطالب جالب و خنده دار
  • everyting
  • قلعه ي خنده
  • دانلود آهنگ جدید
  • دلی پر از حرف
  • ام رز80
  • مجله اینترنتی ام دی نود
  • [تصویر: ox83lg1yazz2ak869lj.gif] سیستم ارسال نظر گروهی رایگان
  • جعبه آموزش
  • فقط خدا تنهاست
  • ارشـــــاد چـــــت
  • به روز تـــــر ین وبلاگ موزیک
  • مرا باور کن
  • دانلود آهنگ جدید
  • خانواده ایرانی
  • مهدویت و آخرالزمان
  • به نام انکه عاشقی از اوست
  • خـــــــــــنده حلال
  • gamecheats
  • کانون حجـــــاب دانشگاه ایلام
  • robotblog
  • کوبه اوزاکا کاراته گیلان
  • کوبه اوزاکا کاراته گیلان
  • سرزمین نرم افزار
  • لینک به کار بیا
  • نرم افزار هاي کم ياب هک و تبليغات
  • رپ موزیک
  • بهترین وبلاگ 2014
  • درد دل جوونا با امیرالمومنین
  • سیستم های حفاظتی و نظارتی سما سیستم سهند
  • هیئت یل ام البنین(ع) شهر ساحلی بنک
  • لا چـــــــــــــــــــــــین
  • فـــــلـــــش
  • رنگـــــارنـــــگ
  • بزرگترین فروشگاه اینترنتی
  • پایگاه خبری تحلیلی شمالغرب
  • mobham
  • حــَرفـــآی دلمونـــ
  • خرید اینترنتی
  • هندز فری تغییر صدای موبایل
  • پی کو یاکس - سایت کسب درآمد ملیونی
  • کسب در آمد از اینترنت
  • $$کانون هواداران رئال مادرید و استقلال$$
  • کریستیانو رونالدو
  • ساخت کد موزیک آنلاین
  • بزرگترین مرجع دانلود ایرانیان
  • هفته نامه خبری
  • انرژی مثبت
  • قیمت روز خودروی شما
  • دانلود سریال جدید
  • آخرین مطالب ارسال شده
  • آرشیو
  • پنجشنبه 30 بهمن 1393
  • چهارشنبه 22 بهمن 1393
  • دوشنبه 20 بهمن 1393
  • يکشنبه 19 بهمن 1393
  • جمعه 17 بهمن 1393
  • پنجشنبه 16 بهمن 1393
  • چهارشنبه 15 بهمن 1393
  • سه شنبه 14 بهمن 1393
  • دوشنبه 13 بهمن 1393
  • يکشنبه 12 بهمن 1393
  • جمعه 10 بهمن 1393
  • پنجشنبه 09 بهمن 1393
  • چهارشنبه 08 بهمن 1393
  • دوشنبه 06 بهمن 1393
  • شنبه 04 بهمن 1393
  • چهارشنبه 01 بهمن 1393
  • سه شنبه 30 دی 1393
  • شنبه 27 دی 1393
  • چهارشنبه 24 دی 1393
  • سه شنبه 23 دی 1393
  • يکشنبه 21 دی 1393
  • پنجشنبه 18 دی 1393
  • جمعه 12 دی 1393
  • چهارشنبه 10 دی 1393
  • جمعه 05 دی 1393
  • پنجشنبه 04 دی 1393
  • سه شنبه 02 دی 1393
  • يکشنبه 30 آذر 1393
  • جمعه 28 آذر 1393
  • پنجشنبه 27 آذر 1393
  • سه شنبه 25 آذر 1393
  • شنبه 22 آذر 1393
  • جمعه 21 آذر 1393
  • چهارشنبه 19 آذر 1393
  • سه شنبه 18 آذر 1393
  • دوشنبه 17 آذر 1393
  • يکشنبه 16 آذر 1393
  • سه شنبه 11 آذر 1393
  • دوشنبه 10 آذر 1393
  • شنبه 08 آذر 1393
  • جمعه 07 آذر 1393
  • پنجشنبه 06 آذر 1393
  • چهارشنبه 05 آذر 1393
  • سه شنبه 04 آذر 1393
  • دوشنبه 03 آذر 1393
  • شنبه 01 آذر 1393
  • جمعه 30 آبان 1393
  • پنجشنبه 29 آبان 1393
  • پنجشنبه 12 تير 1393
  • دوشنبه 09 تير 1393
  • دوشنبه 9 تير 1393
  • يکشنبه 8 تير 1393
  • يکشنبه 08 تير 1393
  • پنجشنبه 05 تير 1393
  • چهارشنبه 04 تير 1393
  • يکشنبه 01 تير 1393
  • سه شنبه 27 خرداد 1393
  • يکشنبه 25 خرداد 1393
  • شنبه 24 خرداد 1393
  • جمعه 23 خرداد 1393
  • يکشنبه 18 خرداد 1393
  • پنجشنبه 15 خرداد 1393
  • پنجشنبه 25 ارديبهشت 1393
  • پنجشنبه 28 فروردين 1393
  • دوشنبه 18 فروردين 1393
  • پنجشنبه 14 فروردين 1393
  • يکشنبه 10 فروردين 1393
  • شنبه 09 فروردين 1393
  • سه شنبه 05 فروردين 1393
  • دوشنبه 04 فروردين 1393
  • يکشنبه 03 فروردين 1393
  • شنبه 02 فروردين 1393
  • جمعه 01 فروردين 1393
  • پنجشنبه 29 اسفند 1392
  • چهارشنبه 28 اسفند 1392
  • سه شنبه 27 اسفند 1392
  • دوشنبه 26 اسفند 1392
  • شنبه 24 اسفند 1392
  • پنجشنبه 22 اسفند 1392
  • چهارشنبه 21 اسفند 1392
  • سه شنبه 20 اسفند 1392
  • دوشنبه 19 اسفند 1392
  • يکشنبه 18 اسفند 1392
  • شنبه 17 اسفند 1392
  • دوشنبه 12 اسفند 1392
  • يکشنبه 11 اسفند 1392
  • شنبه 10 اسفند 1392
  • جمعه 09 اسفند 1392
  • چهارشنبه 07 اسفند 1392
  • سه شنبه 06 اسفند 1392
  • دوشنبه 05 اسفند 1392
  • يکشنبه 04 اسفند 1392
  • شنبه 03 اسفند 1392
  • جمعه 02 اسفند 1392
  • پنجشنبه 01 اسفند 1392
  • چهارشنبه 30 بهمن 1392
  • سه شنبه 29 بهمن 1392
  • دوشنبه 28 بهمن 1392
  • يکشنبه 27 بهمن 1392
  • شنبه 26 بهمن 1392
  • جمعه 25 بهمن 1392
  • پنجشنبه 24 بهمن 1392
  • چهارشنبه 23 بهمن 1392
  • سه شنبه 22 بهمن 1392
  • دوشنبه 21 بهمن 1392
  • يکشنبه 20 بهمن 1392
  • شنبه 19 بهمن 1392
  • پنجشنبه 17 بهمن 1392
  • سه شنبه 15 بهمن 1392
  • دوشنبه 14 بهمن 1392
  • يکشنبه 13 بهمن 1392
  • شنبه 12 بهمن 1392
  • جمعه 11 بهمن 1392
  • چهارشنبه 09 بهمن 1392
  • جمعه 04 بهمن 1392
  • پنجشنبه 03 بهمن 1392
  • سه شنبه 01 بهمن 1392
  • دوشنبه 30 دی 1392
  • يکشنبه 29 دی 1392
  • شنبه 28 دی 1392
  • جمعه 27 دی 1392
  • پنجشنبه 26 دی 1392
  • فـــــنـــــاوری
    فـــــنـــــاوری

    آمار سایت
  • کل مطالب : 487
  • کل نظرات : 162
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 34
  • آی پی امروز : 106
  • آی پی دیروز : 249
  • بازدید امروز : 163
  • باردید دیروز : 682
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 12
  • بازدید هفته : 5,175
  • بازدید ماه : 11,440
  • بازدید سال : 59,170
  • بازدید کلی : 908,171